پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

دخترم نازمو خرید...

دیروز کاری کردی که از دستت عصبانی شدم. بلند شدم، گفتم از دستت ناراحتم و به نشانه اعتراض ... دیروز کاری کردی که از دستت عصبانی شدم. بلند شدم گفتم از دستت ناراحتم و به نشانه اعتراض رفتم تو اتاق و مشغول شدم به اتو کردن لباس. اومدی کنارم ،رومو برگردوندم و گفتم برو مامان از دستت ناراحته،ناراحتم کردی . دستت رو گذاشتی رو شونه ام گفتی مامان مامان نگاهت کردم سرتو خم کردی و بهم لبخند زدی ،به لبخند بی نظیرت بر خلاف میلم  توجه نکردم . دوباره تکون تکونم دادی و گفتی :مامااان، بازهم نگاه سرد من وبازهم لبخند تو.... داشتم برات دیووونه می شدم خواستم بغلت کنم و بچلونمت اما خب ....باید مامان جدی باشم یک دفعه اومدی&nb...
5 آذر 1393

مامان رو ببخش...

دختر گلم مامان رو ببخش برای تمام لحظه هایی  که ... دختر گلم مامان رو ببخش برای تمام لحظه هایی  که فکر میکردم تو این مدت مریضیت از بس لی لی به لالات گذاشتیم لوس شدی که اینقدر غر غر میکنی،و گاهی اوقات صبرم تموم میشد و کلافه میشدم . دخترم امروز همچنان آبریزش بینی داشتی و گهگاهی سرفه میزدی اما اصلا کاری به کار مامانی نداشتی و بازی میکردی بدون غرغر و عصبانیت،ومن فهمیدم دختر صبورم تا واقعا اذیت نشه غر غر نمیکنه حتما یه مشکلی داره که  کلافه و بی قرار میشه . ...
25 آبان 1393

باورهاي غلط درباره سرماخوردگي كودكان

باورهاي غلط درباره سرماخوردگي كودكان که همه باید بدونیم امان امااااان از این دکتر های بی سواد... باورهاي غلط درباره سرماخوردگي كودكان علاوه بر باورهاي غلط والدين كه فكر مي‌كنند، هر كودكي كه تب مي‌كند يا آبريزش بيني دارد و زياد عطسه مي‌كند، سرماخورده است، مشكل اساسي‌تر اين است كه هنوز بسياري از والدين و به ‌خصوص مادران نمي‌دانند كه بهترين عكس‌العمل در هنگام سرماخوردگي كودك چيست؛ هنوز بسياري از مادران سرماخوردگي را با خيلي از بيماري‌هاي عفوني اشتباه مي‌گيرند و اقدام به درمان هاي خودسرانه مي‌كنند؛ هنوز خيلي از والدين نمي‌دانند كي بايد كودكشان را نزد پزشك ببرند؛ و بالاخره اين كه...
21 آبان 1393

خدارو شکر...

دختر گل مامان پنجشنبه هفته گذشته مریض شدی الان ... دختر گل مامان پنجشنبه هفته گذشته مریض شدی الان جمعه اس  میشه نه روززززززززز،نه روز وحشتناک چقدر من وبابا غصه خوردیم چقدر اشک ریختیم وپیر شدیم بخدا. دیشب حسابی تب داشتی بعدش یه دفعه یخ کردی بعد حسابی عرق کردی وتا ساعت یازده صبح خوابیدی من  وبابا تا نزدیک صبح بالا سرت بیدار بودیم و مواضبت بودیم،مثل خلاصه ه ه ه  تا الان که خوبی ببینیم چی میشه ایشاله آیلین کو چولو هم زودتر خوب شه آخه بیماری تورو گرفته،چقدررررر برای اون غصه خورددددددم بماند.تنها چیزی که به من دلداری داد این بود که حداقل مثل تو آواره بیمارستانا نشد هم...
16 آبان 1393

رضایت شخصی...

صبح مرخصت کردیم البته با رضایت شخصی،با نیت بردنت به ... صبح مرخصت کردیم البته با رضایت شخصی،با نیت بردنت به بیمارستان بهتر،بیمارستان فوق تخصصی اطفال از در اورژانس که رفتیم تو با دیدن عروسکایی که از سقف آویزون بودن گل از گلت شکفت. پرسنل رفتارشون خیلی سرده ،از هوای بیرون سردتر،تو همچنان در حال کیف کردن برای نقاشی های روی دیوار،بالاخره تصمیم میگیرن تو اورژانس تحت نظر باشی واین یعنی دیدن دوباره اشکای تو به خودم دلداری دادم که ایرادی نداره به صلا حشه اما وقتی از شدت درد موقع وصل کردن انژیو کت گریه میکردی و جیغ میکشیدی  هزاربار  خودمو لعنت کردم که چرا  آوردمت اینجا که دو باره همه چیز از اول شروع بشه. چشمای زیبات از...
12 آبان 1393

اینجا بیمارستانه

اینجا بیمارستانه،بخش اطفال،با تو شیش تا بچه تو یه اتاق 40 متری، همه تون یه ... اینجا بیمارستانه بخش اطفال با تو شیش تا بچه تو یه اتاق 40 متری، همگی  یه بیماری همه گیر و گرفتین، اسهال ،استفراغ و تب وتب وتب ... تن نازنینت داره تو تب میسوزه لبای سرخت روی صورت سفید ورنگ پریده ات بیشتر از همیشه خود نمایی میکنه. تو گریه های همه تون یه چیز مشترک هست ماماااااااااان همه تون از دیدن پرستارا با مقنعه سفید...  پرستار ازم میپرسه"همراهشی؟" نا خوداگاه جواب میدم نه مادرشم،چپ چپ نگاهم میکنه ، ومن... از تعقیب فلش های راهنمای رنگی رو دیوارای بیمارستان متنفرم منو هدایت میکنه به...
11 آبان 1393

اثر هنری من ودخترم

سلام دختر نازنینم اینم از اولین نقاشی که با هم دیگه کشیدیم. عکسشم گذاشتم که ببینی چقدررررررررررررر هنرمندی عزیز مامان.قطعا استعدادت توی نقاشی به خودم رفته . در انتها باید اضافه کنم که......     شما دختر گل مامان فقط کاغذ رو سوراخ میکردی و درواقع چشماشونو میذاشتی،ومن هم بدنشونو میکشیدم دوبار نقاشی خودمو کشیدم اما هر بار که میپرسیدم "پارمیس ،مامان کدومه ؟یا به جوجه اشاره میکردی یا به گربه!!!! اما یه بار بابا رو کشیدم هر بار که پرسیدم بابا کدومه با انگشت کوچولوت به اون آقای سمت راست بالای کاغذ اشاره میکردی ای بابایی.   ...
5 آبان 1393

کارای یواشکی

  دختر نازم برای خودش یه مخفیگاه داره که ... دختر نازم برای خودش یه مخفیگاه داره که کارای غیر قانونیشو اونجا انجام میده . کارایی مثل: جیش کردن، پی پی کردن، بازی با وسایل ممنوع، خوردن خوراکی های ممنوع مثل قند... امروز وقتی من وخاله مریم داشتیم یواشکی نگات میکردیم متوجه شدی ،سریع وسیله ممنوعه ات که متعلق به بابا بودوبرداشتی وخیلی سریع رفتی پشت در اتاق و خیلی با احتیاط بطوری که فقط یه گوشه چشمت دیده میشد ما رو میپاییدی،وای دخترم خاله خندید اما من به فکر فرو رفتم ،اینکارا رو  چطور یاد گرفتی  مادر؟؟؟؟؟؟؟خلاف و پنهان کاری از الاااااان؟؟؟؟؟ یه بار عینک بابارو برده بودی اونجا داشتی باز و...
29 مهر 1393