پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

نون و دوغ و تمساح!!!!!

غذا خوردن دیشبت خیلی خنده دار بود ... خاله مریم دیروز برات یه ست ماهی گیری خرید که یه دونه تمساح هم داخلش بود ،شب موقع شام باقالی پلو داشتیم اما تو تصمیم گرفتی  تمساح بیچاره رو که شکار کرده بودی بذاری تو بشقابت و با نون و دوغ بخوریش!!!!!!
7 ارديبهشت 1395

سبزه ی عید

امروز میخواستم یه خورده ماش برای سبزه عید خیس کنم که متوجه شدم ماشها با عدسا قاطی شدن . و با خودم گفتم کی این عدسا رو دونه دونه از ماشها جدا کنه اونم در حضور یه وروجکه کوچولو،وااای خدا چه کار سختی. اما طولی نکشید که به یه نتیجه جالب رسیدم.... بایددر حضور و  با کمک یک بچه و شیطونیاش  ماش و عدس هایی  رو که با هم قاطی شدن از هم جدا کنین!!! تا خیلی سریع بفهمین اگه سینی روکج کنید ماشها قل میخورن و خیلی تند و سریع از عدسها جدا میشن. اینم درسی که امروز از دختر نازم یاد گرفتم   ...
16 اسفند 1394

اتل متل روبوسی

سلام عزیز دل مامان یه مدته که دختر علاقه مند به کتابم رو میبرم کتابخونه محیطش خیلی عالیه یه بخش مخصوص بچه ها داره که... یه مدته که دختر علاقه مند به کتابم رو ،کتابخونه میبرم  محیطش خیلی عالیه یه بخش مخصوص بچه ها داره که خیلی دنجه و پر از کتابه ،عااااشق رفتن به کتابخونه ایی . چند وقت پیش یه کتاب برات آورده بودم که اسمش«شعرهایی برای دختر بچه ها» بود یه مجموعه سه جلدیه نوشته مریم اسلامی اون جلدش که میخوام در موردش صحبت کنم اسمش  اتل متل روبوسیه اتل متل روبوسی رفته بودم عروسی عروسیه شلوغ بود گرم و شلوغ پلوغ بود تو آدما گم شدم قاطی مردم شدم هرجا سرک کشیدم مامانمو ندیدم گریه کنون دویدم تا...
18 بهمن 1394

چون مامانت توشه!!!!

امروز برات یه جوجه کشیدم که سر از تخم بیرون آورده بود گفتم ببین جوجه داره به دنیا میاد. بعد گفتم پارمیس جوجه میپرسه این دنیا خوبه ؟بدنیا بیام؟ تو گفتی آره من پرسیدم چرا؟ جواب دادی: چون مامانت توشه بغلت کردم و غرق بوسه ات کردم دنیا خوبه چون تو توشی عزیز دل مادر دوستت دارم هزارررر بار
3 بهمن 1394

چطور از پوشک گرفتمت

نوشته شده در3 آبان 94 سلام به نازنین دخترم دخترم بالاخره تونستی یاد بگیری بری دستشویی.بعد از ماهها تمرین و سختی و کثیف کاری در نهایت تصمیم گرفتی دیگه شلوارت رو کثیف نکنی. از فروردین ماه بود که دیگه پوشکت نکردم و میبردمت دستشویی و...  ...حدودا دو ماهی هست که شبها توی خواب میبرمت دستشویی،تو همون خواب و بیداری کارت رو انجام میدی و بعدش تخت میخوابی اما نکته اش اینجاست که توی نور چراغ خواب میبرمت دستشویی  وگرنه بیدار میشی و گریه میکنی. تمام این تلاشها ظاهرا فایده ایی نداشت با اینکه کاملا مشخص بود میتونی دفعت رو کنترل کنی اما حوصله نداشتی به خودت زحمت بدی و بگی دستشویی داری آخه به قول خودت یا داشتی بازی میکردی یا کارتون مید...
6 دی 1394

جشن نور و باران و عشق

سلام دخترم چند روزه هوا ... ...چند روزه هوا حسابی بارونیه. خیلی از شهرها سیل اومده،تقریبا سه روزه یکسره بارون میاد. دیروز بعداز ظهر راهی خونه عمو رضا شدیم و امروز بعداز ظهر هم برگشتیم،هوا حسابی ابری و بارونی بود. موقع برگشت آسمون تقریبا روشن بود اما نقطه روبروی ماتوی مسیر برگشتمون توده سیاهی از ابر بود،اونقدر سیاه که با نزدیک شدن بهش احساس وحشت میکردم واز خودم میپرسیدم یعنی توی اون توده سیاه چجور هوایی انتظار ما رو میکشه؟ رفتیم ورفتیم تا بتدریج وارد اون توده سیاه شدیم،احساس میکردم وارد یک تونل شدیم،یه تونل به بلندی سقف آسمون،هوا کامل تاریک بوداما نه مثل تاریکی شب،تو تاریکی شب  یه سقف مسطح سیاه بالای سر خودت میبینی اما ت...
8 آبان 1394

و اما سفر...

سلام نازنینم امشب اولین شب پاییزه اولین شب پاییز به خیر و خوشی عزیزم اومدم بگم که رفتیم سفر ،خدا رو شکر سفر خوب و پر خاطره ایی بود سفرمون اونقدر خوش گذشت که ... سلام نازنینم امشب اولین شب پاییزه اولین شب پاییز به خیر و خوشی عزیزم اومدم بگم که رفتیم سفر ،خدا رو شکر سفر خوب و پر خاطره ایی بود سفرمون اونقدر خوش گذشت که اگه الان ازم بپرسن حاضری با ماشین بری سفر یک هفته ایی، فوری میپرم تو ماشین ،واقعا تجربه جالبی بود. خدا رو شکر کشورمون قدم به قدمش زیباییه که نمیشه شمردشون. اما از کجا به کجا رفتیم... اولین محل اتراقمون همدان بود مکانهای دیدنی همدان زیاده تقریبا باهم از همه شون دیدن کردیم،تو شهر بازی حسابی خوش گذروندی...
30 شهريور 1394

آیاااااا راهی سفر میشیم؟

از یک هفته پیش رفتنمون به سفر قطعی شد ،از اون روزبا وسواس نقشه سفرمونو با یک عالمه  دقت برنامه ریزی کردم اینکه به کجا بریم از کجا برگردیم مکانهای تفریحی مسیر رو ،نقشه راهها و ... خلاصه همه رو برنامه ریزی کردم ،و اونوقت سه چهار روز مونده به سفر چه اتفاقی میا فته..... 1:دو روز مونده به سفرهوا طوفانی میشه پر از گرد و غبار خب این مهم نیست میگذره 2:ماشین بابا نقص اساسی پیدا میکنه که خب، باید به فال نیک گرفت که قبل از سفر ایرادش در اومد 3:شبها  هم سرد شده،نمیدونم پاییز چرا اینقدر برای اومدن عجله داره!!!! 4:از همه بدتر دختر گلم مریض شده نمیدونم این مریضی از کجا اومد اسهاااال شدی اونم چه اسهالی خیلی خیلی شدید ایراد کار این...
12 شهريور 1394