پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

اولین سفرت به مشهد مقدس

سلام نازنینم زیارت قبول جوجه مامان،دختر گلم ،15 اسفند 93 راهی حرم مطهر اقای مهربانی ها امام رضا شدیم.جای همه اونایی که دوستشون دارم خالی بود برای خیلیا ... سلام نازنینم زیارت قبول جوجه مامان،دختر گلم ،15 اسفند 93 راهی حرم مطهر اقای مهربانی ها امام رضا شدیم.جای همه اونایی که دوستشون دارم خالی بود برای خیلیا دعا کردم به نیت خیلیا نماز زیارت خوندم وبه نیابت مامان شهناز زیارت کردم. از اونجایی که عاشق حیوونا هستی ،رفتیم باغ وحش ،از دیدن حیوونا حسابی کیف کردی مخصوصا برای میمونا ،اونقدر براشون جیغ کشیدی واونقدر صداشونو تقلید کردی که نگو و نپرس،جالب اینجاست که هر وقت میپرسیم : پارمیس میمونا چکار کردن؟ شروع میکنی به بالا پایین پر...
22 اسفند 1393

دخترم داره بزرگ میشه

سلام دخترم ،خیلی وقته کمتر چیزی برات مینویسم، اخه دختر مامان بزرگتر شده شیطون تر شده منم سرگرم تو وکارای خونه و... حرف زدنت که هزار ماشاله هر روز در حال پیشرفته حتی گاهی ....   سلام دخترم ،خیلی وقته کمتر چیزی برات مینویسم، اخه دختر مامان بزرگتر شده شیطون تر شده منم سرگرم تو وکارای خونه و... حرف زدنت که هزار ماشاله هر روز در حال پیشرفته حتی گاهی سعی میکنی خوسته ات رو با یه جمله بگی،برای مثال میگی:مامان آتیش نم نم. یعنی مامان رو گاز برام نم نم درست کن. پاپ کرن که میبینی میگی: مامان عبا آتیش نم نم،یعنی:عباس رو گاز برام از اینا درست کرده فرهنگ لغت خودت رو دار هیچ کس تو خونه به غذا نگفته و نمیگه نم نم اما تو به غذ...
27 بهمن 1393

میمون

دیشب تو خواب حرف میزدی ،با یه نگرانی خاصی میگفتی میمون میمون اخه این عروسک میمونت رو خیلی دوست داری امروز شونه خودت رو آوردی و موهامو شونه کردی و گیر سرم رو به موهام زدی ،وقتی برمیگشتم که ببوسمت اشاره میکردی به تلویزیون و یه چیزایی میگفتی :منظورت این بود تو تلویزیون ببین تا من موهاتو درست کنم  نفسمی دخترم ،نفس ...
5 بهمن 1393

من وتو وبابا و یه پارک خوشگل

سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم ... سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم سردی هوا بود. ماشاله تو این مدت خیلی تغییر کردی و خیلی قشنگ بازی میکردی.. به کمک من از پله های سرسره بالا رفتی به تنهایی سر خوردی و اومدی پایین مدام میخندیدی و لذت میبردی،بازی کردن با تو خیلی لذت بخش بود ،میدویدی و اطرافت رو با دقت نگاه میکردی،تا اینکه وقت رفتن رسید،دوست نداشتی سوار ماشین بشی که برگردیم خونه وحسابی گریه وزاری راه انداختی. تا اینکه به این نتیجه رسیدیم:بابا با ماشین بره خونه و من و تو تا خونه پیاده ر...
3 بهمن 1393

مامانا حتی تو بهشت هم روی آرامش رو نمیبینن

مامانا حتی تو بهشت هم ... مامانا حتی تو بهشت هم روی آرامش رو نمیبینن. اونجا هم دغدغه بچه هاشونو دارن . اونجا هم برای غم وغصه بچه هاشون اشک میریزن بی تاب میشن وحتما دعا میکنن اینو از خوابی که چند شب پیش خاله مریم دید فهمیدم. و یا از اون شبی که مریض بودی و شب از نیمه گذشته بود اسم دارو تو فراموش کرده بودم به خاله زنگ میزدم که اسم دارو رو بپرسم اما چون خواب بود جواب نمیداد از صدای گریه هات گیج و سر درگم شده بودم دستم به هیچ چیز بند نبود یه دفعه خاله زنگ زد گفت با صدای مامان که روسرم داد میزده :مریم،مریم از خواب پریدم و پیامتو دیدم. مامانم بی تاب جگر گوشه دخترش شده بود. واقعا دلم برای مامانم تنگ م...
13 دی 1393

شلوار مال کیه؟!!!

سلام مامانی چند روزپیش عمو رضا یه شلوار برات اورد که سوغات بابابزرگ آیلین از کربلا بود ، البته قبلش اینو بگم دقت  خیلی بالایی داری کافیه لباسی رو تن کسی ببینی خوب به خاطر میسپری و  اگه یه ماه بعد اون لباس رو جایی ببینی میدونی مال کیه حالا برگردیم سر داستان شلوار: هر وقت میخوام اون شلوار  رو پات کنم میزنی زیر گریه و میگی عمو عمو !!!  فکر کنم چون شلوار رو دست عمو دیدی فکر میکنی شلوار مال عمو هستش و تو نباید اونو بپوشی. ...
10 دی 1393

دومین شب یلدا...

سلام دختر نازم چندشب پیش، شب یلدا بود دومین یلدای من با تو یلدا یعنی ..... سلام دختر نازم چندشب پیش، شب یلدا بود دومین یلدای من با تو یلدا یعنی زندگی آنقدر زیبا و با ارزشه که یک دقیقه بیشتر شدنش رو باید جشن گرفت.  ومن باید قدردان پروردگارم برای تمام دقایق و حتی ثانیه های با تو بودنم باشم. شب یلدا امسال مصادف شد با هیجده ماهگی پارمیس نازنین مامان . هجده ماهگیت مبارک نفس مامان. پس ارزشش رو داشت که با همه خستگی امروزم بخاطر دست گلی که شما به آب دادی ( یه بطری روغن رو خالی کردی رو موکت آشپزخونه و من تمام امروز در حال سائیدن لک بزرگ روغن توی هوای بس ناجوانمردانه سرد بودم) حوصله به خرج بدم و یه کیک خوشم...
3 دی 1393

از حرف زدنت بگم...

دختر نازم ماشاله روز به روز خانوم تر میشی ،هر روز یه رفتار جدید هر روز یه کار جدید. اول از حرف زدنت بگم:... دختر نازم ماشاله روز به روز خانوم تر میشی ،هر روز یه رفتار جدید هر روز یه کار جدید. اول از حرف زدنت بگم: چند روزیه یه برگ کاغذ گذاشتم رو کابینت تا کلمات جدیدی رو که تازگی یاد گرفتی  یادداشت کنم که یادم نره و برات اینجا ثبتش کنم . یادمه بچه که بودم وقتی مامان بزرگ برامون تعریف میکرد که چه کلماتی رو به اشتباه چه جوری تلفظ میکردیم، کلی میخندیدیم و ذوق میکردیم ، حالا اجازه بده مامان بگه چه جوری حرف میزنی شاید بزرگ که شدی برات جالب باشه: به نون میگی " نانو " به دارو میگي  دایو به آشغال میگ...
25 آذر 1393