پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

من وتو وبابا و یه پارک خوشگل

سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم ... سلام دختر نازم امروز به همراه بابا رفتیم پارک نزدیک خونه،خیلی وقت بود با هم پارک نرفته بودیم،علتش هم سردی هوا بود. ماشاله تو این مدت خیلی تغییر کردی و خیلی قشنگ بازی میکردی.. به کمک من از پله های سرسره بالا رفتی به تنهایی سر خوردی و اومدی پایین مدام میخندیدی و لذت میبردی،بازی کردن با تو خیلی لذت بخش بود ،میدویدی و اطرافت رو با دقت نگاه میکردی،تا اینکه وقت رفتن رسید،دوست نداشتی سوار ماشین بشی که برگردیم خونه وحسابی گریه وزاری راه انداختی. تا اینکه به این نتیجه رسیدیم:بابا با ماشین بره خونه و من و تو تا خونه پیاده ر...
3 بهمن 1393

مامانا حتی تو بهشت هم روی آرامش رو نمیبینن

مامانا حتی تو بهشت هم ... مامانا حتی تو بهشت هم روی آرامش رو نمیبینن. اونجا هم دغدغه بچه هاشونو دارن . اونجا هم برای غم وغصه بچه هاشون اشک میریزن بی تاب میشن وحتما دعا میکنن اینو از خوابی که چند شب پیش خاله مریم دید فهمیدم. و یا از اون شبی که مریض بودی و شب از نیمه گذشته بود اسم دارو تو فراموش کرده بودم به خاله زنگ میزدم که اسم دارو رو بپرسم اما چون خواب بود جواب نمیداد از صدای گریه هات گیج و سر درگم شده بودم دستم به هیچ چیز بند نبود یه دفعه خاله زنگ زد گفت با صدای مامان که روسرم داد میزده :مریم،مریم از خواب پریدم و پیامتو دیدم. مامانم بی تاب جگر گوشه دخترش شده بود. واقعا دلم برای مامانم تنگ م...
13 دی 1393

شلوار مال کیه؟!!!

سلام مامانی چند روزپیش عمو رضا یه شلوار برات اورد که سوغات بابابزرگ آیلین از کربلا بود ، البته قبلش اینو بگم دقت  خیلی بالایی داری کافیه لباسی رو تن کسی ببینی خوب به خاطر میسپری و  اگه یه ماه بعد اون لباس رو جایی ببینی میدونی مال کیه حالا برگردیم سر داستان شلوار: هر وقت میخوام اون شلوار  رو پات کنم میزنی زیر گریه و میگی عمو عمو !!!  فکر کنم چون شلوار رو دست عمو دیدی فکر میکنی شلوار مال عمو هستش و تو نباید اونو بپوشی. ...
10 دی 1393

دومین شب یلدا...

سلام دختر نازم چندشب پیش، شب یلدا بود دومین یلدای من با تو یلدا یعنی ..... سلام دختر نازم چندشب پیش، شب یلدا بود دومین یلدای من با تو یلدا یعنی زندگی آنقدر زیبا و با ارزشه که یک دقیقه بیشتر شدنش رو باید جشن گرفت.  ومن باید قدردان پروردگارم برای تمام دقایق و حتی ثانیه های با تو بودنم باشم. شب یلدا امسال مصادف شد با هیجده ماهگی پارمیس نازنین مامان . هجده ماهگیت مبارک نفس مامان. پس ارزشش رو داشت که با همه خستگی امروزم بخاطر دست گلی که شما به آب دادی ( یه بطری روغن رو خالی کردی رو موکت آشپزخونه و من تمام امروز در حال سائیدن لک بزرگ روغن توی هوای بس ناجوانمردانه سرد بودم) حوصله به خرج بدم و یه کیک خوشم...
3 دی 1393

از حرف زدنت بگم...

دختر نازم ماشاله روز به روز خانوم تر میشی ،هر روز یه رفتار جدید هر روز یه کار جدید. اول از حرف زدنت بگم:... دختر نازم ماشاله روز به روز خانوم تر میشی ،هر روز یه رفتار جدید هر روز یه کار جدید. اول از حرف زدنت بگم: چند روزیه یه برگ کاغذ گذاشتم رو کابینت تا کلمات جدیدی رو که تازگی یاد گرفتی  یادداشت کنم که یادم نره و برات اینجا ثبتش کنم . یادمه بچه که بودم وقتی مامان بزرگ برامون تعریف میکرد که چه کلماتی رو به اشتباه چه جوری تلفظ میکردیم، کلی میخندیدیم و ذوق میکردیم ، حالا اجازه بده مامان بگه چه جوری حرف میزنی شاید بزرگ که شدی برات جالب باشه: به نون میگی " نانو " به دارو میگي  دایو به آشغال میگ...
25 آذر 1393

دخترم نازمو خرید...

دیروز کاری کردی که از دستت عصبانی شدم. بلند شدم، گفتم از دستت ناراحتم و به نشانه اعتراض ... دیروز کاری کردی که از دستت عصبانی شدم. بلند شدم گفتم از دستت ناراحتم و به نشانه اعتراض رفتم تو اتاق و مشغول شدم به اتو کردن لباس. اومدی کنارم ،رومو برگردوندم و گفتم برو مامان از دستت ناراحته،ناراحتم کردی . دستت رو گذاشتی رو شونه ام گفتی مامان مامان نگاهت کردم سرتو خم کردی و بهم لبخند زدی ،به لبخند بی نظیرت بر خلاف میلم  توجه نکردم . دوباره تکون تکونم دادی و گفتی :مامااان، بازهم نگاه سرد من وبازهم لبخند تو.... داشتم برات دیووونه می شدم خواستم بغلت کنم و بچلونمت اما خب ....باید مامان جدی باشم یک دفعه اومدی&nb...
5 آذر 1393