رضایت شخصی...
صبح مرخصت کردیم البته با رضایت شخصی،با نیت بردنت به ...
صبح مرخصت کردیم البته با رضایت شخصی،با نیت بردنت به بیمارستان بهتر،بیمارستان فوق تخصصی اطفال از در اورژانس که رفتیم تو با دیدن عروسکایی که از سقف آویزون بودن گل از گلت شکفت.
پرسنل رفتارشون خیلی سرده ،از هوای بیرون سردتر،تو همچنان در حال کیف کردن برای نقاشی های روی دیوار،بالاخره تصمیم میگیرن تو اورژانس تحت نظر باشی واین یعنی دیدن دوباره اشکای تو به خودم دلداری دادم که ایرادی نداره به صلا حشه اما وقتی از شدت درد موقع وصل کردن انژیو کت گریه میکردی و جیغ میکشیدی هزاربار خودمو لعنت کردم که چرا آوردمت اینجا که دو باره همه چیز از اول شروع بشه.
چشمای زیبات از شدت کم آبی دیگه اشکی نداره ،اشکت خشک شده .
به پرستار بخاطر بی احتیاطیش اعتراض میکنم میگه اگه نارحت میشی مر خصش نمیکردی بیاریش اینجا میذاشتی همونجا بمونه، دهانم باز موند از حرفی که زد !!!! جوابشو دادم بسختی خدمو کنترل کردم
بیمارستان جمعه ساعت 21
"انتقال از موبایلم به وبلاگت"امروز