مامان نون میپزه!
سلام به روی ماه دخترم امروز مامانی باز رفت دنبال یه تجربه جدید ،حدس میزنی چی باشه...
سلام به روی ماه دخترم امروز مامانی باز رفت دنبال یه تجربه جدید ،حدس میزنی چی باشه... بله، چی میتونه باشه جز پختن کیک و شیرینی...
عاشق پختن کیک وشیرینی هستم،این دفعه سعی کردم برای اولین بار از این نونهایی که مامان آوینا جون درست کرده بپزم.یه خمیر بازی حسابی راه انداختم سر تا پام آردی شد ،ورز دادن خمیر خیلی سخت بود دفعه اولی بود که این کارو میکردم موقع مشت ومال خمیر یاد یه خاطره تو بچگیم افتادم که اولش حسابی خنده ام گرفت بعدشم گریه!...
بچه که بودیم مامان شهناز برامون کیک و شیرینی میپخت ،مزه اش که یادم نیست اما حسی که موقع سرخ شدن شیرینی یا دیدن کیکی که حسااابی پف کرده بود داشتم دقیقا یادمه .مثل روز جلوی چشمامه،به به چه حس خوبی بود.
حالا جالب اینجاست ،هر وقت مامان شهناز از خونه بیرون میزد، من و خاله مریم شروع میکردیم به پختن شیرینی .اونم چه شیرینی یه قابلمه بزرگ خمیر درست میکردیم اونقدر که میشد یه عروسی رو شیرینی دادحالا بماند چه ریخت و پاشی میکردیم بعدهمینکه صدای چرخوندن کلید توی در میومد تند وسریع خمیر رو از پنجره آشپزخونه مینداختیم بیرون فکر کن اون همه خمیر این کار همیشه ما بود امتحان شیرینی پزی وقتی مامان بزرگت خونه نبود،اما فقط تا اینجاش رو یادمه ، واکنش مامانم از دیدن ریخت و پاش آشپزخونه و...اصلا یادم نمیاد، هر چی فکر میکنم یادم نمیاد که مامانم ما رو به خاطر این ریخت وپاش ها دعوا کرده باشه حتی چهره غضب کرده اشو به یاد نمیارم ،اصلا تو کل کودکیم به یاد نمیارم مامانم من رو تنبیه کرده باشه،فک کنم مامانم صبورترین مامان دنیا بود .
واینطوری شد که مامان زهره بازم دلش برای مامان جونش تنگ شد
تمام مدت براش زیر لب قران خوندم و چندتا از نون ها رو هم دادم به همسایه و ازشون خواستم برای مامان بزرگ مهربونت فاتحه بخونن.
دوستت دارم فرشته ی کوچولوی من