دختر مستقل من
سلام دختر عزیزم
امروز سومین جلسه کلاس قصه گویی و نقاشیه.
البته کلاس قران هم میریم
صبح ها خیلی بی دردسر از خواب بیدار میشی وخیلی باعلاقه و هیجان باهم میریم کلاس.
با توجه به این که هم بازی هم سن و سال خودت نداری قرار گرفتن تو همچین محیطی رو برات لازم دونستم و خیلی هم خوشت اومده و استقبال میکنی تا حدی که اصراری به حضور من توی کلاس نداری.
با اینکه جلسه اول خیلی واضح استرس رو میشد توی صورتت دید اما خیلی محتاطانه سعی کردی توی جمع بچه ها قرار بگیری و تو بازیها شرکت کنی.
دیشب به من گفتی :مامان وقتی من میرم کلاس تو برو خونه!!!!
از داشتن همچین دختر شجاعی خیلی خوشحالم.
عاشقتم نازنینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی