اتل متل روبوسی
سلام عزیز دل مامان
یه مدته که دختر علاقه مند به کتابم رو میبرم کتابخونه محیطش خیلی عالیه یه بخش مخصوص بچه ها داره که...
یه مدته که دختر علاقه مند به کتابم رو ،کتابخونه میبرم محیطش خیلی عالیه یه بخش مخصوص بچه ها داره که خیلی دنجه و پر از کتابه ،عااااشق رفتن به کتابخونه ایی .
چند وقت پیش یه کتاب برات آورده بودم که اسمش«شعرهایی برای دختر بچه ها» بود یه مجموعه سه جلدیه نوشته مریم اسلامی اون جلدش که میخوام در موردش صحبت کنم اسمش اتل متل روبوسیه
اتل متل روبوسی
رفته بودم عروسی
عروسیه شلوغ بود
گرم و شلوغ پلوغ بود
تو آدما گم شدم
قاطی مردم شدم
هرجا سرک کشیدم
مامانمو ندیدم
گریه کنون دویدم
تا به عروس رسیدم
عروس خانوم منو دید
با مهربونی پرسید!
دختر خوبو گریه؟بزن و بکوبو گریه؟
بیا بشین کنارم مامانتم میارم
هر جا که اون بشینه این بالا رو میبینه
دستشو داد به دستم کنار اون نشستم
مامان جونم منو دید منو عروسو بوسید
این یکی از شعرای این کتاب قشنگ بود که تو کامل حفظش شدی .
خب تا اینجا ی داستان خوب بود تا اینکه چند روز پیش قرار بود بریم عروسی لباسای خوشگلت رو تنت کردم تو هم خیلی خوشحال بودی بعد پرسیدی مامان میخوایم کجا بریم ؟منم جواب دادم ؛عروسی .چشمت روز بد نبینه گریه و زاریی به راه انداختی که نگو ونپرس .
میگفتی من عروسی نمیام آخه گم میشم!!!!
به سختی با هزار جور داستان راضی شدی که بریم جشن تولد نه عروسی
تو عروسی هم محکم به من چسبیده بودی حتی راضی نبودی بری پیش بابا .
خلاصه اینکه متاسفانه این شعر قشنگ تو رو از عروسی حساااابی ترسونده بود.
اون روز در کل روز خوبی بود و امیدوارم طرز فکرت در مورد عروسی تغییر کرده باشه.
دوتا دیگه از شعرای کتاب رو هم حفظ شدی اونقدر که روان و زیبان.
بابا اومده آب میخواد
خسته شده خواب میخواد
گشنه شده نونش میشم نعنا و ریحونش میشم
نون و پنیر و چایی نوش جونت بابایی
وقتی ازت میخوام شعرهایی رو که حفظ شدی برام بخونی یا نمیخونی یا همه فعل هارو منفی میکنی
بابا اومده اب نمیخواد خسته شده خواب نمیخواد و.....
بهترین ها رو برای تو از خداوند خواستارم عزیز دل مادر