پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
سقف خونه ی ماسقف خونه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

دختر دانا و پرمهر مامان

من،آرزو یا هدف!!!

من آرزومه یه روز برای بچه ها کتاب بنویسم یا تصویرگر کتاب کودک بشم دوست دارم مغازه گل فروشی یا کتاب فروشی داشته باشم اینا آرزوهامه که متاسفانه برای رسیدن بهشون هیچ تلاشی نکردم امیدوارم یه روز تلاش کنم و بهشون برسم هیچ وقت تو زندگیم هدف نداشتم برنامه ریزی نداشتم نمیدونم هدف داشتن رو باید یادم میدادن یا این یه امر ذاتیه ؟من چطور میتونم هدفمند بودن رو به بچه هام یاد بدم...این یه حقیقت تلخه که هیچ وقت برای رسیدن به چیزی تلاش نکردم یادمهوقتی ازم میپرسیدن دوست داری چکاره بشی هیچ جوابی نداشتم یادمه حتی تو دوران پیش دانشگاهبم برای شغل آینده ام هیچ هدفی نداشتم هیچ آرزویی نداشتم انتخاب رشته تحصیلیم رو مامانم بدون نظر من انجام داد من هنر رو دوست داشتم ال...
9 فروردين 1397

حرفهای نگفته ی من...

مهرسای عزیزم سلام دختر شیرینم دوران بارداریم رو به سختی گذروندم یا بهتره بگم به سختی گذروندیم اتفاقای زیادی توی این مدت افتاد چه ها که نکشیدیم... اولیش که اتقاق وحشتناک دزدی بود هنوز با این اتفاق و مشکلات و دردسراش و غصه هاش کنار نیومده بودم که فهمیدم تو توی راهی با فهمیدن این موضوع خاطره دزدی داشت تو ذهنم کم رنگ میشد و یواش یواش آروم میشدم که تصادف بابا اتفاق افتاد ماشین بابا توی تصادف حسابی آسیب دید اما خداوند لطفش رو شامل حالمون کرد و بابا جون سالم به در برد شوک خیلی بدی بود ... بعد تصمیم گرفتیم خونه بسازیم و بابا تمام مدت درگیر ساختن خونه بود ، همیشه خسته و کلافه بود و به همین دلیل من خیلی احساس تنهایی میکردم و روزها رو با بی حوصلگی م...
5 فروردين 1397

باتو پاییز خاطره انگیز میشه

باید یه دختر پرانرژی داشته باشی تا یه بعدازظهر دلگیر پاییزی رو با پیشنهادو اصرارش برای پیاده روی تا خونه مادربزرگ به یه بعدازظهر شیرین تبدیل کنی بعداز ظهر پاییزی، با بوی خوب چمن تازه زده شده و دیدن درختای زیبای نارنج تو پیاده رو نارنجستان ولذت بردن از هوای خوب و لبخند زیبای تو نازنینم
13 مهر 1396

سلام به عزیزای دلم

Z B: سلام به عزیزای دل مادر.برای شما مینویسم پارمیس و نی نی کوچولوی توی دلم اول از نی نی بگم مادر به فدات دیشب برای اواین بار صدای قلبت روشنیدم نازنینم بعد از هفته ها الان با آرامش و اطمینان میتونم بگم باردارم و خدا رو شکل هیچ مشکلی توی سونو دیده نشد لخته خون برطرف شده و اون ساک خالی هم انشاله مشکلی ایجاد نخواهد کرد.جات امنه عزیز دلم اما پارمبس جان از تو بگم همچنان عاشق اسب و اسب بودنی همین الان که خونه عمه مینو هستیم دور از چشم من که توی اتاق دراز کشیدم تو حال داری مثل اسب میدویی مهربون و شیرین تر شدی خیلی وقتا نگران حالم میشی
21 تير 1396

کتاب های جدید

                        میدونستم که اگه همه کتابها رو باهم بهت نشون بدم به یک دونه شون راضی نمیشی و باید همزمان همه رو داشته باشی به همین خاطر کتابا رو یکی یکی رو میکنم ،قبلا هم گفتم مشکل بعدی که پیش اومد این بود که به یک یا دو صفحه از کتاب راضی نبودی و میخواستی که همه فعالیتهای کتاب رو یکجا انجام بدی و همه رو رنگ کنی در نهایت  نتیجه اش این شد که حسابی خسته و دل زده شدی. و اما راهکار من برای این مشکل... یه پاکت مقوایی رو از طول برش زدم ،اون تعداد صفحه ایی که موردنظرم بود بیرون ...
27 شهريور 1395

شاعر کوچولوی من

سلام دخترم ازوقتی که کتابهای شعر برات میخونم گاهی کتابتو باز میکنی ورق میزنی و شعر میسازی.  دیشب طبع شاعرانه ات گل کرده بود ،چیزای زیاد و درهم و بر همی میگفتی . بیت زیر سروده ی خودته.... بابای من ملوسه                کفش دوزک کفش میدوزه
19 شهريور 1395